نوری بر فراز نکوهش حمله‌ی نظامی

انقلاب ۱۴۰۱ در حال زندگی است. برخی کارشناسان داخلی پیش بینی می‌کند که دو سال زمان برای رژیم باقی است و فروپاشی حتمی است. برونمرزیان از سه ماه تا چند سال را برای فروپاشی رژیم تخمین می‌زنند. عده‌ای نیز بسیار متفاوت به سناریوی فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی می‌نگرند و آنرا در زمانی نزدیک، هنوز مقدور نمی‌دانند. مقالات بسیار و کتب، در طول این سه ماه منتشر شدند تا نگاه آسیب شناسانه و تاکتیک‌گزین به این جنبش داشته باشند، که استراتژی مردم ایران به براندازی کشیده شده است و جدیست. 

در این یادداشت می‌خواهیم به پرسش و یا تابوی دیرینه‌ی «حمله‌ی نظامی» یک نیروی خارجی به جمهوری اسلامی ایران، نگاهی داشته باشیم. یادمان هست که در سال ۲۰۱۱ بود که مقاله‌ای از علی میرفطروس در ترجیح دادن حمله‌ی نظامی کشور خارجی (آمریکا) به ایران، تا ادامه‌ی مسیر مبارزات اپوزیسیون و مردم با رژیم، انتشار یافت. معادله‌ی که میرفطروس مطرح کرد، چون بر محاسبات کمی و ارقام بنا شده بود، بسی ساده بود: 

یک نتیجه‌گیری مبتنی بر ارقام، که تلفات انسانی، مالی و طبیعی ایران، در طول یکسال حکومت اسلامی ایران، در مقایسه با خسارات و تلفات یک حمله‌ی نظامی خارجی، بررسی می‌کرد. 

این مقاله‌، برای ایران، هزینه‌ی انسانی و مالی حمله‌ی نظامی را کمتر از تبعات ادامه‌‌ی عمر جمهوری اسلامی می‌دید. در پیامد این مقاله، حملات بسیاری در مقاله‌هایی تند، بویژه که علی میرفطروس، آنزمان مشاور فرهنگی شهبانو فرح پهلوی بود، علیه میرفطروس دیده شد. شاید هرگز کسی اینگونه به مسئله‌ی بغرنج ِ چاره‌ای برای رهایی مردم ایران از چنگال جمهوری اسلامی، در قالب ترجیح حمله‌ی نظامی به ایران، اینگونه صریح ننوشته بود و ننوشت. از هیچ دشنام و لقب که او را انسان‌ستیز و جنگ‌طلب دانستند، محروم ننمودند. مقایسه‌ی سطح و عمق فجایع جنگ، و اینکه انسان، دانسته به پیشواز از این فجایع برای مردم خودش برود، جان اصلی انتقاد قلم‌ها در آنروزها بود. پس از این رخداد، میرفطروس نیز بیشتر به درون بازنگری‌های تاریخی رفت و از سیاست روز کناره جست. تارنمای او برای آنهایی که، موافق یا مخالف، از ایران معاصر بخواهند بدانند، گنجینه‌ی با ارزش است. 

اما آیا تکلیف ما، در پی مقاله‌هایی از جنس و محتوی مقاله‌ی «رضا فانی» و یا سایت «ایران گلوبال»، با «حمله‌ی نظامی» به رژیم جمهوری اسلامی ایران، و با تبعات یک جنگ برای مردم ایران، روشن شد و روشن است؟

نخست به حمله‌‌ی نظامی آمریکا به عراق نگاهی بیاندازیم. كم نبودند آنزمان کسانی‌که با خود در خفا و گاهی آشکار می‌گفتند؛ که آمریکا باید به جای عراق به ایران حمله می‌کرد و جمهوری اسلامی را نابود می‌ساخت. در حالیکه آنزمان، ورود عراق به کویت، به معنای تجاوز عراق به «مُلک» آمریکا بود. حمله‌ی نظامی آمریکا به عراق، در ماه اول که به فروپاشی حکومت صدام حسین انجامید، تلفات سنگینی بر جای نگذاشت. اما پس از فروریزی بافت کنترل ماشین سرکوب و استبداد رژیم عراق، این کشور جولانگاه حملات تروریستی شد. آنهاییکه شیر سینه‌ی مادران عراقی را نوشیده بودند، بطور هفتگی، تا بیش از دهسال به خود بمب بستند یا در ماشین گذاشتند و مردم عراق را کشتند. این ارقام بزرگی که در بیان تلفات مردم عراق ارائه می‌گردد، در اصل ارقام قربانیان حملات ۱۵ ساله‌ی تروریستی در عراق است. از سویی، جمهوری اسلامی ایران، به یمن الفت و همگرایی با شیعیان عراق، از این شرایط نهایت بهره را صاحب شد و در دامن زدن به آشفتگی‌های عراق برای مستاصل ساختن آمریکایی‌ها، و شکست نیروهای سنی عراق و کرد‌ها در رسیدن به آرامش، از هیچ سیاست و تاکتیکی فروگذاری نکرد. استراتژی خود را در زیر شعار «بیرون راندن» آمریکا بنا نمود و با امکانات مالی سنگین، این استراتژی را گسترش و زمان بخشید.

آنچه ما را، ایرانیان را، درگیر این رویداد ساخت، منطق بسیاری از ایرانیان و بویژه ساکنین خارج است، و در این دامن ریخته شد که مقصر اصلی شرایط عراق؛ اقدام نظامی آمریکا و یا اینکه محاسبات اشتباه آمریکا بود و هست.

آمریکا قبلا نیز با حملات نظامی و جنگ، شرایط کشورهای چون ژاپن، کره جنوبی و ویتنام را دگرگون ساخته بود. این روند در خاورمیانه‌ی مسلمان آنگونه عمل نکرد و توسعه‌ی اقتصادی و سیستم سیاسی را در عراق و افغانستان دامن نزد. از دلایل شایان توجه برای تحلیل از خلاف و نارسا عمل کردن سیاست آمریکا در عراق و افغانستان، توجه به نهادینه شدن فرهنگ مقابله با آمریکا، مسیحیت و یهودیت در دو کشور مذکور است، که به اختلافات مذهبی و نژادی دامنه‌دار این دو کشور مزین شدند. 

از سال ۲۰۱۱ که مقاله‌ی میرفطروس انتشار یافت، تاکنون ۱۱ سال گذشته است. این مقاله با در اختیار‌داشتن تاریخچه‌ی نزدیک به یک دهه پس از حملات نظامی آمریکا به عراق و افغانستان نگاشته شده بود. ما، همچنان امروز، برای رهایی از جمهوری اسلامی ایران، پس از ۲۶ سال شکیبایی و تدبیر‌گزینی مردم ایران برای عبور از مشکلات عدیده‌ی که جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران آفریده و می‌سازد، در تکاپوی سخت هستیم. ما که نه، مردم گرفتار و دردمند ایران!

چشمانی آکنده از پرسش‌ها

در ادامه‌ی این انقلاب یا جنبش ۱۴۰۱، که همه‌گیر‌تر و با گستره‌ی بیشتری خواهد شد، یکی از نگرانی‌های بزرگ مردم این است که رژیم ایران‌ستیز ملایان، تا کجا ۱) برای پشیمان ساختن مردم ایران از مبارزه با رژیم، ۲) باقی خود، به خرابی و فروپاشاندن سیستم‌های خدماتی و مدیریتی کشور پیش خواهد رفت. آنچه در عراق و سوریه از استراتژی‌های بلند مدت رژیم مشاهده کردیم، بطور کاملا آشکار، از این واقعیت می‌گوید که شیعیان تندرو و مسلط بر ایران، از خرابی و تلفات انسانی سنگین و مشکلات زندگی مردم ابدا پرهیز و ابایی ندارند. آنها نشان داده‌اند که برای پیاده ‌ساختن سیاست خود در عراق و سوریه و یمن، ذره‌ای به شرایط و امکانات مردم فکر نمی‌کنند و رقم و حجم مصیبت‌ مردم این سه کشور، برای ملایان و سپاهیان ایران مسائل کوچکی در برابر اهداف رژیم هستند. 

حال پرسش اینجاست، که آیا ملایان و سپاهیان، با مردم پایگاه قدرت خود، یعنی ایران نیز اینگونه برخورد می‌کنند؟

یقین داریم، که آنهاییکه تحت نفوذ لابی‌های ایران و چپ‌‌های افراطی اپوزیسیون قرار دارند، همچنان به رحمت و نگاه لطف ملایان به ملک ایران، تکیه می ورزند. در حالیکه اگر ارقام و گرد‌آورده‌های مقاله‌ی ۱۱ پیش میرفطروس را بنگریم، شرایط ایران امروز جای تعجب و وحشت دارد. تنها کافیست به این نکته بنگریم که بازسازی سیستم گازرسانی ایران چقدر هزینه بر میدارد؛ و رژیم از اختصاص دادن این هزینه به مردم، چقدر سرپیچی می‌کند. در ازا، سوخت مازوت چه بر سر مردم ایران می‌آورد و روزانه چند مرگ ناشی از سرب و مازوت در هوای تنفسی ایران را، این رژیم، مرگ‌های عادی اعلام میكند. آنوقت بنگریم به این واقعیت سهمگین که چقدر در طول ۱۱ سال گذشته ثروت مردم، از ایران خارج شده است و راهی کانادا، آمریکا، اروپا، عراق، لبنان، امارات و یمن گشته است. از نابودی زیست‌محیط‌ ایران نیز، گفتن لازم نیست.

ساه ماه پیش، دوستان و هموندان قدمی زنگ می‌زند که چه خواهد شد؟ چگونه می‌بینی؟  از دل نمی‌آمد، سرد بگویم؛ این جنبش به جایی و دستاوردی که فکر می‌کنید، هنوز نمی‌رسد! آنهاییکه منتظر این انقلاب بودند، درست هم پیش‌بینی کرده بودند، اما نیاندیشیده‌ بودند و هنوز هم نمی‌دانند؛ چون رژیم افتاد، چه خواهد شد. از سویی، اگر قرار باشد، حکومت‌ها به این سرعت بیافتند که دیگر استحکام حکومت و پیش‌شرط‌های حکومت، کاملا صوری هستند. باز هم بگوییم؟: که آن، شاه، محمد‌رضا پهلوی بود که آنگونه دست کشید و رفت. باید جرات داشت و اینرا گفت، که آنکه در زمان سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ برای ایران شرایط را تعیین خوهد کرد، بیشتر رژیم جمهوری اسلامی است تا مردم. مگر اینکه این رژیم با ضربات نیروی قوی‌تر از خودش روبرو شود. و اگر از خارج حمایت ببیند، کار مردم بسی سخت‌تر خواهد شد.   

رژیم ملایان و آدمکش‌های نیروی سرکوب رژیم، جایی برای فرار ندارند و مجبورند چون گربه‌ی زخمی تا آخرین نفس مقابله کنند. این آخرین نفس چند سال طول می‌کشد، هیچکس نمی‌داند. 

این رژیم، ابدا نمی‌تواند به تعامل با مردم برسد. زیرا ۱) هیچ آلترناتیو داخلی قابل اعتماد و ۲) حتی یک برگه‌ی عملکرد قابل اعتماد در نزد مردم ندارد. حتی اگر همه‌ی سوز در انتهای جملات اندرزی عباس عبدی را در گوش‌های سران حکومت بکنیم، و بدان قانع شوند، باز امکان تعامل و کناره‌گیری از قدرت برای این رژیم وجود ندارد. ملعبه‌هایی چون کنار گذاشتن شورای نگهبان، تمکین به اجرای قانون اساسی و بافت مردمی مجلس شورای اسلامی، با سوز صدایی دلسوزان ایران (نظام) شاید بخوانند، اما با منافع سهمناک و سود‌های سپاه و ملایان، و سیستم قضایی پاک، که سراغ انها خواهد رفت، هرگز خوانایی ندارند. 

اتفاقا، رژیم ملایان، در هر زمینه و میدان سیاسی و اجتماعی بتواند، قدری گشایش و آسودگی را به مردم روا ببیند، در زمینه‌ی ترمیم و درمان فساد اقتصادی، با برجام و بی برجام، کاملا فلج و ناتوان هست و خواهد ماند. این پیش‌بینی را از «نقطه» داشته باشید! ایراد از نابودی حس و غیرتی است که حتی نامش با بسیاری از ایرانیان ناآشناست: میهن‌دوستی!

 فروپاشی اقتصادی، بطور اتوماتیک، برای رژیم‌هایی چون ایران، طالبان، سوریه و عراق، به معنای فروپاشی حاکمیت آنها نیست. زیرا این رژیم‌ها، پاسخگو در برابر ملت نیستند. 

رژیم ملایان، بیش از هر چیز، آرزوی مرگ علی خامنه‌ای را باید بنماید تا شاید برجام، فرجی بگشاید (تازه، اگر خامنه‌ای زنده، و پسرش مجتبی، فرمانفرمای مطلق نشده باشد). 

اینک در چنین گستره‌ی عناصر و ابزار سیاسی یک حکومت شکست‌خورده، ساز و کار مبارزه‌ی مردم، هنوز از مهم‌ترین‌های خود، بهره نمی‌برد که همان «رهبریت» و «نقشه‌ی راه» برای مبارزه باشند و باید، و امید زیاد می توان داشت که در طول ماههای آینده هر دو جوانه زنند. 

نقطه

۸ ژانویه ۲۰۲۳

https://iranglobal.info/node/24030

http://archive.mashal.org/content.php?c=bainenmelal&id=01355

https://mirfetros.com/fa/?p=2474


با افشای طرح ترور سفیر عربستان سعودی و احالهء آن به سازمان ملل متحد، ارائهء گزارش معتدل احمد شهید، گزارشگر ویژهء سازمان ملل متحد دربارهء نقض فاحش و مستمّر حقوق بشر در ایران، گزارش اخیر دبیر کلّ آژانس بین المللی اتمی مبنی بر ماهیّت نظامی فعالیّت های اتمی ایران و… بنظر می رسد که اینک پازل حملهء نظامی به ایران کامل گردیده و این امر -بدرستی- باعث ترس و نگرانی ایرانیان نسبت به سرنوشت میهن شده است. دراین میان، تئوریسین های سابق و لاحق ِ«انقلاب شکوهمند اسلامی» در «اطاق های فکر» و با تئوری پردازی ها و تحلیل های ترسناک از «لیبیائی کردن یاعراقی کردن ایران» ،ضمن تنزّل از «اصلاح طلبی» به «مصلحت طلبی»، عموماً، در سودای ادامه و استمرار رژیم اسلامی هستند!

از طرف دیگر: برخی از مخالفان جمهوری اسلامی، بدرستی، حمله به ایران را «از مصادیق دخالت های حقوق بشری ِکشورهای غربی» می دانند.

روشن است که هیچ ایرانی آزاده و ترقیخواهی حاضر نیست که کمترین خدشه و خراشی بر تمامیّت اندام «مام میهن» وارد آید، امّا، بسیاری از مخالفان حمله به ایران چنین وانمود می کنند که: «حمله به ایران و زوال جمهوری اسلامی یعنی زوال و ویرانی ایران!». در حالیکه نگاهی کوتاه به کارنامهء حکومت جمهوری اسلامی روشن می سازد:

– جدا از کُشته ها و مجروحان بی شمار و ویرانی های عظیم و گستردهء جنگ 8 ساله باعراق (که بسیاری از سران، رهبران و تئوریسین های کنونی رژیم اسلامی در شعله ور ساختن و خصوساً تداوم 8 سالهء آن، نقش اساسی داشته اند) باید دانست که این رژیم از آغاز استقرار خود،در یک جنگ اعلام نشده علیه مردم ایران و دستآورهای ملّی، مدرن و مدنی آنان (از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی سال57)، زندگی میلیون ها زن و مرد و پیر و جوان را تباه کرده و با نابود کردن زیرساخت های اقتصادی، صنعتی و اجتماعی ایران، میهن ما را به یکی از عقب مانده ترین و فقیرترین کشورهای امروز جهان سوق داده است.

– جدا از کُشتارهای هولناک زندانیان سیاسی – عقیدتی تابستان 1367 و شکنجه واعدام زیباترین فرزندان میهن بخاطر ندای حق طلبانه وآزادیخواهانه شان پس ازانتخابات 1388، و….کافی است که فقط تعداد تلفات دو پدیده (حوادث رانندگی و مرگ و میرهای ناشی از آلودگی هوا در تهران) را بیاد آوریم تا ابعاد تلفات «جنگ اعلام نشدهء جمهوری اسلامی علیه مردم ایران» را بهتر بشناسیم:

بنا بر اسناد رسمی جمهوری اسلامی، سالانه حدود ۸۰۰ هزار تصادف در ایران روی می دهد و ایران در ردیف اول حوادث مرگبار جاده ای جهان قرار دارد. برآورد خسارات تصادفات، چندان آسان نیست اما برخی، میزان آن را سالانه بیش از پنج هزار میلیارد تومان (بیش از ۵ میلیارد دلار) برآورد می کنند.

تلفات تصادفات رانندگی در ايران:
800 هزار کشته و 9 ميليون مجروح! 

بقول اسدالله جولا يی رئيس «ستاد ديه»، تصادفات رانندگی در ايران در 30 سال اخير 800 هزار نفر کشته و 9 ميليون مجروح برجای گذاشته است. اين آمار وحشتناک حاکی از آن است که در مدت 10 سال (از 1377 تا 1388) در ایران تعداد 265 هزار نفر کشته و بیش از 2 میلیون نفر مجروح و مصدوم شده اند.

تلفات آلودگی هوای تهران: بيش از تلفات جنگ ایران وعراق! 

بقول دوستی ازایران:«تهران شهری است که دارد آرام آرام می میرد.». 

گزارش هايی که هيچ گاه از سوی منابع دولتی تاييد نشده اند، حکايت از مرگ سالانه 54 هزار تهرانی در اثر آلودگي هوا دارد. به گزارش روزنامهء ابتکار (سه شنبه 9 تيرماه 1388): مرگ بيش از دو سوم از پايتخت نشين ها، به آلودگي هوا ربط دارد. روز يکشنبه يک مقام مسئول در ستاد محيط زيست شهرداری پايتخت گفت: 70 درصد مرگ و ميرها در تهران ناشي از مشکلات تنفسي و قلبی است که اين مشکلات ارتباط مستقيم يا غير مستقيم با آلودگي هوای تهران دارد. هادی حيدرزاده، با اعلام اين مطلب، آلودگی هوا را به شکل مستقيم و غير مستقيم عامل مرگ شهروندان تهرانی دانست و گفت: تعداد قربانيان انسانی ناشی از آلودگی هوای تهران در هشت سال گذشته بيشتر از تلفات 8 سال جنگ باعراق بوده است. 

سونامی ِسرطان 

روزنامهء «عصر امروز» درشمارهء ۲۱ خرداد ۱۳۹۰ با تیتر هشدار دهندهء «آقايان! جان مردم در خطر است! سونامی ِسرطان، پزشكان را هم شوكه كرده!» نوشت: با توجه به آمار سال 1389، 4 هزار نفر بر اثر آلودگی هوا در تهران جان خود را از دست دادند.

ارقام تلفات واقعی در این باره، بسیار بسیار بیشتراست زیرا که بقول یکی از مسئولین جمهوری اسلامی: «قرار نيست آمار [واقعی] تلفات جانی بر اثر آلودگی هوا اعلام شود». 

روزنامهء «مردمسالاری» نوشت: ۹ بهمن ماه 1388 سخنگوی فراکسيون محيط زيست مجلس شورای اسلامی، آمار رسمی مرگ و مير ناشی از آلودگی هوای تهران از سال ۸۴ تا ۸۶ را هر ماه به طور مستقيم ۱۴۰۰ نفر و هر سال ۱۶ هزار نفر اعلام کرد.

اهواز و سنندج؛ رتبهء اوّل و دوم ِآلودگی هوا در جهان!

این درحالی است که سید شریف حسینی، نمایندهء مردم اهواز در مجلس، اخیراً (سه شنبه، 5 مهرماه 1390) با حضور در جمع خبرنگاران اظهار داشت: اهواز توسط سازمان بهداشت جهانی، در رتبهء اول ِآلودگی هوا قرار دارد و این یک واقعیّت است که اعلام شده. گفتنی است که سنندج از نظر آلودگی هوا در رتبه دوم قرار دارد، میزان آلودگی هوای اهواز، 372،سنندج، 254 است درحالیکه میزان آلودگی هوای شهرهای بزرگ استرالیا: 13، واشنگتن: 18، توکیو: 23 و پاریس: 38 می باشد.

بنابراین: آیا رژیم جمهوری اسلامی برای مردم در بند ِایران «اطاق های گاز ِنازی ها»را تدارک دیده است؟ 

سالی 70 هزار میلیارد ریال خسارت! 

سیدامیر فاتح وحدتی، مدیر مرکز پایش آلودگی هوای استان تهران، میگوید: بر اساس آمار رسمی که از طریق مطالعات بازنگری زیست محیطی تهیه شده، آلودگی هوا هر سال 70 هزار میلیارد ریال به محیط زیست کشور خسارت وارد میکند. این میزان خسارت، معادل 8/4 درصد کل تولید ناخالص ملی کشور در طول یک سال است. البته براساس گزارش بانک جهانی خسارت سالانهء آلودگی هوا در ایران تا 10 سال آینده از رقم 8 میلیارد دلار کنونی به حدود 16 میلیارد دلار در سال 2016 میلادی میرسد. «روزنامهٔ آفتاب» نیز خسارتهای ناشی از آلودگی هوا در ایران را 1000 میلیارد دلار تخمین زده است.

******* 

چنین ارقام هولناکی از تلفات انسانی وخسارات عظیم اقتصادی و زیست محیطی ،ناشی فقط ازدو پدیده(تصادفات رانندگی و آلودگی هوا در تهران) است و این سئوآل را باید در ذهن هر ایرانی آزاده و میهن پرست بیدار کند که: خسارت یک حملهء هدفمند به منظور کوبیدن پایگاه ها و ستادهای سرکوب رژیم اسلامی (سپاه، بسیج و …) و در نتیجه، برداشتن سقف ترس و تهدید و سرکوب و سپس خيزش مردم ِدربند ایران و سرنگونی رژیم اسلامی بدست ِهمین مردم آیا از تلفات و مرگ و میرهای ناشی از آلودگی هوا و تصادفات رانندگی بیشتر خواهد بود؟ به اعتقاد من: نه!

رهبران جمهوری اسلامی که پس از وقایع خونین و هولناک انتخابات خرداد 88 امکان هر گونه اصلاح و آشتی ملّی را غیر ممکن ساخته اند، اینک با گشودن درب های مراکز اتمی خود به روی بازرسان آژانس بین المللی اتمی، ضمن شفّاف سازی و جلب اعتماد جهانی، می توانند از وقوع حمله به ایران جلوگیری کنند، امّا گذشته نشان می دهد که آنان نوشیدنِ «جام زهر»را بر کامیابی در عرصه های سیاسی و نیز«قزّافیزاسیون» کردن سرنوشت شان را بر کنار رفتن ِ آرام، مسالمت آمیز و تأمین بخش، ترجیح می دهند!

بر این اساس بود که سال پیش در نامه ای به سناتور «لیندسی گراهام» سناتور جمهوريخواه آمريكا، مخالفتم را با هر گونه حمله به تأسیسات اتمی، صنعتی و مردم ایران، اعلام داشته ام. آن نامه اینک، درآستانهء حملهء نظامی به ایران، می تواند خطاب به رهبران آمریکا و فرانسه و انگلیس بشمار آید، این نامه، همچنین و خصوصاً، می تواند خطاب به آقایان «شیمون پرز»، «ایهود باراک» و دیگر سران کشور اسرائیل باشد، اسرائیلی هائی که با ملّت بزرگ ایران دوستی تاریخی و دیرینه دارند. به عبارت دیگر: سران و رهبران اسرائیل در حمله به ایران باید بیاد«کوروش بزرگ» و نجات قوم یهود از اسارتِ «بُختُ النّصر» عمل کنند نه به صورت «صدام حسین». بنابراین: هر گونه حملهء نظامی به مردم و مراکز صنعتی ونفتی ایران، باعث کینه و نفرت دیرپای ملّت بزرگ ایران نسبت به اسرائیل، آمریکا و همپیمانان شان خواهد شد.

علی میرفطروس
بوستون، آمریکا

***

نامه اى به سناتور لیندسی گراهام

* مشکل منطقه و جهان، پایگاه های اتمی ایران نیست، بلکه مشکل اساسی، خود ِرژیم جمهوری اسلامی است که با سوءاستفاده از درآمدهای سرشار نفت، در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و … ایدئولوژی کینه و نفرت و مرگ منتشر می کند، ایدئولوژی هولناکی که اینک در منطقه و جهان در تدارک یک «هولوکاست اسلامی» است.

*تنها و تنها با کوبیدن پایگاه ها و ستادهای سرکوب حکومت اسلامی و برداشتن سقف سرکوب و ترس و تهدید و در نتیجه: با خيزش مردم ایران و سرنگونی این رژیم ضد ایرانی و ضد انسانی بدست آنان است که می توان شاهد استقرار آرامش و صلح و ثبات در منطقه و جهان بود.

سناتور لیندسی گراهام عزیز!

بعنوان یک ایرانی و محقّق در تاریخ ایران و اسلام، از موضع گیری شجاعانۀ شما در کنفرانس امنیّت بین المللی «هالیفاکس» در کانادا، بسیار سپاسگزاری می کنم. متأسفانه دولت کنونی آمریکا با شناخت نادرست از ماهیّت رژیم اسلامی ایران ، فرصت های فراوانی را در گفتگو با مردم ایران و حمایت از مبارزات آزادیخواهانۀ آنان از دست داده است. مبارزات مردم ایران، خصوصاً در دو سال اخیر، گواه روشنی است که این رژیم قرون وسطائی، مشروعیّت و پایگاهی در میان مردم ایران ندارد و اینک، تنها به زور اسلحه و سرکوب های خونین و هولناک به حکومت خود ادامه می دهد.

بنابراین: هر حمله ای که پایگاه ها و ستادهای سرکوب رژیم ایران را بقول شما «اخته» کند، باعث رضایت و شادمانی مردم ایران خواهد بود و به آنان فرصت خواهد داد تا بدون ترس از سرکوب پاسداران رژیم، به خیابان ها ریخته و خود به حیات این رژیم فاشیستی نقطۀ پایان بگذارند.

روشن تر بگویم: دولتمردان آمریکا باید بدانند که مشکل منطقه و جهان، پایگاه های اتمی ایران نیست، بلکه مشکل اساسی، خود ِرژیم جمهوری اسلامی است که با سوءاستفاده از درآمدهای سرشار نفت،اينك در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و … ایدئولوژی کینه و نفرت و مرگ منتشر می کند، ایدئولوژی هولناکی که در منطقه و جهان در تدارک یک «هولوکاست اسلامی» است.

سناتور گراهام عزیز!

بعنوان یک ایرانی و محقّق تاریخ ایران و اسلام یادآور می شوم که جامعۀ کنونی ایران نه افغانستان است و نه عراق و فلسطین و لبنان، بلکه جامعۀ کنونی ایران با یک نیروی عظیم 70 درصدی جوان و پویا، ارتش آگاه و نیرومندی است که خواهان آزادی، صلح، رفاه و دموکراسی است. از این نظر – چنانکه مبارزات ستایش انگیز و بدور از خشونت دو سال اخیر نشان داده – جامعۀ مدنی ایران قابل مقایسه با هیچیک از کشورهای خاورمیانه نیست.

بنابراین: می توان و باید این «ارتش آگاه و نیرومند جامعۀ مدنی» را به حساب آوُرد و بر آن تکیه کرد. بر این اساس، اعتقادم دارم که تنها و تنها با کوبیدن پایگاه ها و ستادهای سرکوب حکومت اسلامی و برداشتن سقف سرکوب و ترس و تهدید و در نتیجه: با خيزش مردم ایران و سرنگونی این رژیم ضد ایرانی و ضد انسانی بدست آنان است که می توان شاهد استقرار آرامش و صلح و ثبات در منطقه و جهان بود.

با چنین اعتقادی، ضمن سپاس و ستایش از موضع گیری شجاعانۀ شما در کنفرانس «هالیفاکس»، یادآور می شوم که ملّت بزرگ ایران در این لحظات حسّاس و دشوار، هیچگاه حمایت های بیدریغ شما و سناتور مک کین را فراموش نخواهد کرد.

با احترام و به امید آزادی ایران
علی میرفطروس
بوستون،2010/11/8

First published in iranpressnews.com